ساعت مچی
معمار کویر
معماری گمشده این عصر است ...دریابش...
مرد جوان: ببخشید آقا میشه بگین ساعت چنده؟
پیرمرد:معلومه که نه
مرد جوان:چرا آقا؟...مگه چی ازتون کم میشه اگه به من ساعت رو بگین؟
پیرمرد:یه چیزایی کم میشه...و اگه به تو ساعت رو بگم به ضررم تموم میشه.
مردجوان:ولی آقا ،آخه میشه بگین چه جوری؟
پیرمرد:ببین اگه من به تو ساعت رو بگم مسلما تو از من تشکر می کنی و شاید فردا دوباره از من ساعت رو بپرسی،نه؟
مردجوان:خب.. آره امکان داره.
پیرمرد:امکانش هم هست که ما دوتا سه بار یا بیشتر باز همدیگه رو ملاقات کنیم و تو از من اسم و آدرسم رو هم بپرسی.
مرد جوان:خب...آره امکان داره.
پیرمرد:یه روز شاید بیای خونه ما و بگی از این اطراف رد می شدم،گفتم یه سری به شما بزنم و من هم بهت تعارف کنم بیای داخل تا با هم چای بخوریم و بعد از این تعارف و ادبی که به جا آوردم باعث بشه تو دوباره بیای دیدن من و دراون زمان که میگی:به به!چه چای خوش طعمی !و بپرسی کی اونو درست کرده.
مردجوان:آره ممکنه.
پیرمرد:بعدش من به تو می گم که دخترم چای رو درست کرد و در اون زمان هست که باید دخترم رو به تو معرفی کنم و تو هم از دختر من خوشت بیاد.
لبخندی بر لب مرد جوان نشست.
پیرمرد ادامه داد:در این زمان هست که تو می خوای بیای و دختر منو ملاقات کنی و بیشتر باهم آشنا بشین.
مردجوان با تجسم این موضوع باردیگر هم لبخند زد.
دخترمن هم کم کم به تو علاقمند میشه و همیشه چشم انتظار توهست که بیای و پس از ملاقات های مکرر ،توهم عاشقش می شی و ازش درخواست می کنی که باهات ازدواج کنه.
مردجوان دوباره لبخند زد.
یه روز هردوتاتون میاین پیش من و عشقتون رو اعتراف می کنین و از من واسه ازدواجتون اجازه می خواین.
مردجوان: (اوه ،بله...حتما)و تبسمی برلبانش نشست.
پیرمرد با عصبانیت به مرد جوان گفت:من هیچ وقت اجازه نمی دم که دختر دسته گلم با آدمی مثه تو که حتی یه ساعت مچی هم ندارد ازدواج کنه...می فهمی؟
و با عصبانیت دور شد.:)) laughing
 
          


نظرات شما عزیزان:

hozhabri
ساعت21:12---2 تير 1391
ali bud..


gudarzi
ساعت21:12---2 تير 1391
heyfe k jenabe nikdell goftan like
manam mikhastam hamino begam


alireza
ساعت22:40---26 خرداد 1391
طفلک جوونه گرچه فهمید تو کوچیکترین چیزا هم رو پای خودش وایسه دم پیر مرده گرم...

hamdam
ساعت11:02---22 خرداد 1391
merc
jaleb bud...


ترمه
ساعت20:13---20 خرداد 1391
یه کم غمناک تموم شد ولی خوب بود!!!

hami
ساعت13:40---19 خرداد 1391
bahal bud
Liiiike


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تاريخ : چهار شنبه 17 خرداد 1391برچسب:متفرقه,سرگرمی,خنده,داستان,
ارسال توسط آتنا